عید قربان با رکسانا جون
رکسانا مامان سلام الهی مامان فدات بشه . عزیزم الان که دارم برات می نویسم دوشنبه 29 مهر ماه ساعت 5.30 که شما 32 هفته و چهار روزتونو فدات شم . سه شنبه مامان مرخصی گرفت و وسایل مسافرتو آماده کردیم و بابایی وسایلو برد تو ماشین تا خودش بره به کارهای ماشین برسه و منم برم آرایشگاه گفتم بزاریم تو ماشین که دیگه برنگردیم خونه . بابایی منو برد آرایشگاه و کارم تموم شد رفتم خونه مامانی اینا تا بابایی بیاد و بریم . روز عرفه بود و مامانی میخواست بره دعای عرفه و دید ما اونجاییم ناهار گذاشت و منم گفتم میریم تو راه ناهار میخوریم گفت نه . بعد بابایی اومد و ناهار خوردیم و مامانی رو بردیم شاه عبدالعظیم پیاده کردیم و خودمون راه افتادیم .ساعت 3 بود حرکت کردیم ...
نویسنده :
مامان جوجو
17:53